عاشورا در آينه تفاسير (1)
عاشورا در آينه تفاسير (1)
چكيده
طبرسي اولين مفسري است كه به اين شيوه و به صورت آيات الاحكام گونه از برخي از آيات سخن گفته و از طريق آنها عاشوراي حسيني و شهادت امام حسين(ع) و قيام ايشان را مورد تجزيه و تحليل قرار داده است؛ همين امر جرقه اي شده براي ديگر مفسرين كه به اين گونه از برخي از آيات براي داوري عاشوراي حسيني استفاده كنند؛ همان طور كه موجب شده علامه حلي به عنوان اولين فقيه شيعي از طريق طرح عنوان هدنه درباره ي عاشوراي حسيني داوري كند و به تبع ايشان فقهاي ديگر به صور گوناگون درباره اين موضوع به داوري بپردازند.
بيشترين توجه مفسرين در خصوص عاشوراي حسيني معطوف به آياتي است كه از جواز و روايي تقيه سخن مي گويند و از اين مهم تر آيه 195 سوره بقره است كه در آن از انداختن خود در هلاكت نهي نموده است؛ چه آنكه به موجب آيات روايي تقيه، اين پرسش مطرح شده كه چرا حسين(ع) تقيه نكرده و مبارزه را برگزيده است و نيز با توجه به نهي آيه 195 سوره بقره از انداختن خود در هلاكت، كار امام حسين(ع)موجه دانسته شده است. در اين باره ديدگاه مفسرين به خصوص طبرسي مورد بررسي قرار گرفته و با بيان وجوه گوناگون قابل قبول در تفسير آيه، به اشكال ياد شده پاسخ گفته شده است.
مقدمه
تحقيقات مستقل در حد رساله ي دكتري را به خود اختصاص داده است.
اولين فقيهي كه قيام امام حسين(ع) را از زاويه فقهي مورد بررسي قرار داده، علامه حلي است كه در بحث هدنه و آتش بس فرموده اند:
و الهدنة ليست واجبه علي كل تقدير سواء كان بالمسلمين قوه او ضعف لكنَّها جائزه لقوله تعالي وَ اِن جَنَحُواللسَّلم فاجْنَحْ لها و للآيات المتقدمه بل المسلم يتخير في فعل ذلك برخصه قوله : وَ لا تُلقُوا بأيدِيكم اِلي التَهْلُكهِ وَ بما تقدم و إن شاءِ قاتل حتي يلقي الله شهيدا(عملا) بقوله تعالي: وَ قاتِلوا في سبيل اللهِ الذينَ و كذلك فعل مولانا الحسين(ع).(1)
چنانچه از عبارات فوق بر مي آيد، علامه حلي آتش بس را واجب ندانسته، بلكه به دليل آياتي كه مورد استناد قرار داده به جواز آن حكم نموده و اشاره نموده است كه مسلمان مي تواند هريك از جنگ يا آتش بس را بپذيرد؛ درصورت پذيرش جنگ به آياتي كه به كارزار امر مي كنند عمل نموده است؛ همان گونه كه حسين(ع) چنين نمود.
پس از علامه حلي فقهاي ديگر شيعه نيز درباره ي قيام امام حسين(ع) به اظهار نظر پرداخته اند تا جايي كه مسئله تعزيه و شبيه خواني به عنوان يك موضوع جديد مورد توجه برخي از فقها(2) قرار گرفته و درباره آن داوري شده است؛ امام خميني (رحمه الله) نيز به مناسبت برپايي جشن هاي 2500 ساله رژيم پهلوي در سال 1350 هجري شمسي در نجف اشرف ضمن سخنراني مهمي كه درآن به مسئوليت علما و لزوم تأسي به سيدالشهداء(ع) اشاره كرده اند، فرموده اند : «او مسلم بن عقيل را فرستاد تا مردم را به بيعت
دعوت كند تا حكومت اسلامي تشكيل دهند و اين حكومت فاسد را از بين ببرند.»(3) در اين جملات به نامه سيدالشهداء(ع) كه توسط مسلم بن عقيل براي مردم كوفه فرستاده شده، اشاره گرديده و از سوي وسعت ديد امام خميني (رحمه الله) را از استفاده فقهي از قيام امام حسين(ع) نشان مي دهد؛ همچنين در بحث امر به معروف ونهي از منكر فرموده اند:
اگر معروف و منكر ازآن دسته اموري است كه شارع مقدس به آن اهميت مي دهد، مثل حفظ جان قبيله اي از مسلمانان و هتك نواميس آنان يا محو آثار اسلام و از ميان رفتن حجت اسلام به گونه اي كه موجب گمراهي مسلمانان شود و يا محور برخي ازشعائر اسلامي، مثل خانه كعبه به گونه اي كه آثار و محل آن از بين برود و مشابه اينها، بايد ملاحظه اهميت را كرد و صرف ضرر هر چند كه جاني باشد و يا صرف حرج، موجب رفع تكليف نمي شود؛ بنابراين اگربرپايي حجت هاي اسلامي ـ به گونه اي كه رفع گمراهي به آنها بستگي داشته باشد ـ متوقف بر بذل جان يا جان هاي متعدد باشد، ظاهراً اين كار واجب است؛ چه رسد به صرف وقوع در ضرر يا حرجي كمتر.(4)
عاشورا در تفاسير
كلامي و فقهي و مانند آنها، قيام حسين(ع)از ديدگاه مفسرين از زواياي گوناگون قابل اهميت دانسته شده و با توجه به آيات قرآني به تجزيه و تحليل آن پرداخته شده است.
آياتي كه در مورد قيام عاشورايي امام حسين(ع) مورد توجه مفسرين قرار گرفته اند، به چند دسته تقسيم مي شوند:
1. در برخي از آيات، مفسر بدون اظهار نظر، آيه اي را به ماجراي عاشورا مرتبط دانسته و با استفاده از رواياتي به گونه مأثور و مرتبط با قيام حسين(ع) نسبت به تفسير آيات اقدام كرده است، از جمله :
1-1. آيه «فقال إني سقيم» (صافات:89): بر اساس تفسيري كه براي اين آيه بيان شده (5) مشركين روز خاصي داشتند كه همه آنها، زن و مرد، كوچك و بزرگ براي تفريح و تفرج به خارج شهر مي رفتند و چون حضرت ابراهيم(ع) در نظر داشت پس از خارج شدن مشركين، بت هاي آنها را بشكند، خواست عذري براي نرفتن بياورد، لذا فرمود : اوضاع ستارگان كه شما هم مشاهده مي كنيد دال برآن است كه اگر با شما بيرون شهر بيايم مريض مي شوم. آنها پذيرفتند و او را از رفتن معاف كردند. منظور ابراهيم(ع) از بيماري، بيماري روحي بود؛ زيرا مشركين به ملاهي و لهويات و ساز و آواز و رقص و كف بر كف زدن و ساير معاصي مشغول مي شدند كه موجب تألم روح ابراهيم(ع) مي شد؛ از سويي اطلاق سقيم، شامل كسي مي شود كه مشرف به سقيم است؛ چنانچه حضرت علي اكبر(ع) خدمت امام حسين(ع) عرض كرد: «العطش قتلني»، يعني مشرف به قتل است. ابراهيم(ع) فرمود : خروج من مشرف به مرض روحي من مي شود و مشركين با توجه به نجوم توهم كردند كه مراد ابراهيم(ع) مرض جسماني
است و توريه ايشان را پذيرفتند.(6)
با وجود تفسير ياد شده و مشابه آن، برخي از مفسرين آيه ياد شده رابا توجه به روايتي از امام صادق(ع) به ماجراي شهادت امام حسين(ع) نيز مرتبط دانسته و گفته اند: حضرت ابراهيم(ع) چون در نجوم نظر كرد، به علمي كه خداوند به او عطا كرده بود به واقعه كربلا و شهادت امام حسين(ع) اطلاع يافت؛ ازاين رو گفت كه بيمارم، يعني به سبب آن واقعه غمگين و بيمار هستم.
2-1. آيات «ان المتقين في جنات و نهر، في مقعد صدق عند مليك مقتدر» (قمر : 54-55): براساس اين آيات و آيه بعد، متقين در روز قيامت در بهشت و نهرهاي آن در مجلس حق و مكاني پسنديده خواهند بود كه در آن لغو و گناهي نباشد.
برخي از مفسرين(7) با كمك روايتي از امام حسين(ع) اين آيات را به ماجراي عاشورا مرتبط دانسته اند؛ زيرا حضرت در روز عاشورا به ملعوني فرمود: من به همراه جدم، به بهشت وارد مي شوم و در «مقعد صدق عند مليك مقتدر» مي نشينيم. روايات ديگري نيز از ديگر معصومين (عليهم السلام) در تأييد اين تفسير وجود دارد.
3-1. كهيعص(مريم:1): چنانچه مي دانيم حروف مذكور دراين آيه از جمله حروف مقطعه هستند كه تفاسير گوناگوني درباره آنها شده و ديدگاه هاي زيادي درباره آنها وجود دارد و حتي به طور مستقل درباره آنها تحقيقاتي صورت گرفته است. در ميان ديدگاه هاي بيان شده كه مورد استناد
و اشاره برخي از مفسرين (8) قرار گرفته، ديدگاهي وجود دارد كه به موجب آن، حروف مذكور دراين آيه به نوعي به شهادت امام حسين(ع) اشاره دارد؛ اين ديدگاه به استناد برخي از روايات، بيان شده است، مثل روايت امام زمان(ع) كه در آن فرموده اند: «أن الكاف اسم كربلاء و الهاء هلاك العتره، و الياء يزيد لعنه الله، والعين عطش الحسين(ع) و عترته، الصاد صبره»(9) و پس از آن فرمودند: هر گاه زكريا نام سيدالشهداء(ع) را به زبان مي آوردند، حزن و گريه برايشان غالب مي شد. از خداوند سبب اين معني را پرسيد، خداوند با حروف ياد شده به شهادت حسين(ع) اشاره كرد. پس از آن زكريا، از خداوند فرزندي درخواست كرد و خواست كه آن فرزند به همان مصيبت مبتلا شود. خداوند يحيي را به او عطا كرد كه به شهادت رسيد و مدت حمل او مانند حمل حسين(ع) شش ماه بود.
2. در پاره اي موارد وقوع برخي از امور در روز عاشورا معرفي شده است.(10) اين موارد بيشتر از عاشورا به عنوان دهمين روز از محرم سخن مي گويند نه به عنوان روزي كه در آن، واقعه ي امام حسين(ع) و يارانش روي داده است؛ چنانچه نشستن كشتي نوح، مناجات حضرت موسي(ع) در طور، صعود حضرت عيسي(ع) به آسمان، ورود پيامبر اسلام(ص) به مدينه، توبه آدم، نجات موسي و غلبه وي بر فرعون و هلاكت فرعون در روز
عاشورا روي نموده است؛ همچنين ابتدا صوم در روز عاشورا واجب بوده و بعداً با آيه وجوب صوم در ماه رمضان نسخ شده است.
3. در برخي از آيات با استناد به زوايايي از قيام امام حسين(ع)و موضوعات مرتبط با آن به تفسيراقدام شده است و در واقع به نوعي قيام امام حسين(ع) به كمك اين نوع آيات مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته است. اين نوع تفسير چنانچه بعداً خواهيم ديد، اولين بار توسط طبرسي صورت گرفته است؛ از جمله اين آيات عبارتند از :
1-3. آيات مشير به تقيه، مثل «الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان » (نحل:116) و «الا ان تتقوا منهم تقاه» (آل عمران : 27).به موجب آيات ياد شده، اگر فردي گرفتار كفار يا مخالفين شد و جان و مال و عرض وي در معرض خطر قرار گرفت، بايد به زبان اظهار كفر يا خلاف عقيده كند و به اين وسيله جان و مال عرض خود را حفظ كند؛ اما قلباً مطمئن با ايمان باشد، مثل عمار كه به همراه پدر و مادرش، گرفتار كفار شدند و گفتند بايد از پيامبر (ص) بيزاري بجوييد؛ پدر و مادرش از اين امر خودداري كردند و شهيد شدند، اما عمار اظهار بيزاري كرد و نجات يافت. با توجه به اين امر علي(ع) فرموده اند:
أَلَا وَ إنَّهُ سَيأْمُركُم بِسَبِّي وَ الْبَراءَهِ مِنّي فَأَمَّا السَّبُّ فَسُبُّوني فَإِنَّهُ لِي زَكاهٌ وَ لَكمْ نَجاهٌ وَ أَمَّا الْبَراءَهُ فَلَا تَتَبَرَّءُوا مِنّي فَإنّي وُلِدْتُ عَلَي الْفِطْرَهِ و سَبَقْتُ إِلَي الْايمانِ وَ الْهِجْرَهِ.(11)
با توجه به آيات ياد شده، فقها در اينكه تقيه عمار، افضل بوده يا ترک تقيه ي پدر و مادر او، اختلاف نموده اند. برخي برآنند كه ترك تقيه افضل بود؛ زيرا موجب اعزاز دين بود؛ از سويي در روايتي آمده (12) كه دو نفر از
مسلمانان را نزد مسيلمه كذاب آوردند. يكي از ايشان را گفت كه چه مي گويي در حق محمد (ص)؟ گفت : رسول خداست، و چه مي گويي در حق من؟ گفت : تو نيز رسول خدايي. ديگري را گفت كه چه مي گويي در حق محمد (ص)؟ گفت : رسول خداست. گفت : چه مي گويي درحق من؟ گفت : من كر هستم و چيزي نمي شنوم. سه نوبت اين سخن را تكرار و در هر بار همين جواب را شنيد؛ لذا او را كشت. چون اين خبر به رسول خدا (ص) رسيد، فرمود : مرد اول به رخصت از جانب خداي تعالي عمل كرده است و مرد دوم اظهار حق نموده؛ گوارنده باد او و عمل او.
برخي نيز برآنند كه تقيه ي عمار افضل بود؛ به دليل حديث مشهور امام صادق(ع) كه فرمود : «التقيه ديني و دين آبائي » و نيز به دليل آيه «و لا تلقوا بايديكم الي التهلكه» (بقره :195) و نيز سخن فوق از علي(ع) كه به موجب آن سب خود را در شرايط خاص مجاز دانسته اند.
با توجه به آنچه كه در تفسير آيات مورد بحث گذشت، قيام امام حسين(ع) كه به نوعي عدم تقيه ايشان را نشان مي دهد، با اين آيات مرتبط دانسته شده و در خصوص علت عدم تقيه امام حسين(ع) و در پيش گرفتن راه مبارزه و قيام، تفسير و تجزيه و تحليل و داوري صورت گرفته است؛ چنانچه يكي از مفسرين (13) پس از اشاره به تقيه و دلايل آن از جمله آيات مورد بحث، گفته است : «بنابراين صلح حضرت امام حسن(ع) و اقدام حضرت سيدالشهداء(ع) بر عاقل بصير مخفي نيست و همچنين رفتار ائمه(عليهم السلام) و پس از آن، به اقوالي از مجلسي و سيدمرتضي استناد نموده است، به اين صورت كه «علامه مجلسي گفته : در ازمنه آباء و اولاد ائمه (عليهم السلام)، دين باطل نشده بود به خلاف
زمان حضرت سيدالشهداء(ع)؛ زيرا به تسلط بني اميه از دين و آيين باقي نمانده بود، مگراسم و رسم و اگر حضرت اقدام نمي نمود، اين اسم و رسم هم زايل و باطل و به كلي دين محو مي گرديد؛ لهذا واجب گرديد بر آن حضرت كه جان شريف خود را فداي دين نمايد تا اشاعه و آثار آن تا قيامت بالتفصيل باقي بماند» و نيز «سيد مرتضي علم الهدي» در كتاب شافي مي فرمايد: «اهل كوفه، همه اعيان و اركان آن به سوگند چندين هزار طومار مكرر به آن حضرت فرستادند كه ما هادي نداريم و دين جدت از دست رفت، دعوي ما و شما روز قيامت نزد خدا باشد اگرنيامدي؛ پس حضرت براي اتمام حجت با جان و مال و آل خود به كوفه آمد. چون عذر و مكر آنها را ملاحظه فرمود، لاجرم در مقام دفاع در برابر كفار برآمده تا فايز به رضوان الهي گرديد و كفار مستحق لعن ابدي گرديده و حق از باطل مميز شد.»
2-3. يا ايها الذين امنوا ان تنصروالله ينصركم و يثبت اقدامكم (محمد:47) « به موجب اين آيه نصرت و ياري خداوند و پيامبر(ص) ياري خداوند را در پي داشته و ثبات و استواري قدم هاي مؤمنان را موجب مي گردد. برخي از مفسرين (14) با توجه به اين امر و نيز عدم نياز خداوند به نصرت و ياري، اشاره نموده اند كه عرق ديني و تعصب مذهبي مؤمن ايجاب مي كند به هر شكل كه مي تواند، از جمله جان، مال، اولاد و... در راه اعتلاي كلمه ي حقه و ترويج دين اسلام و احكام قرآن و... بكوشد؛ چه آنكه نصرت و ياري دين خدا ثبات قدم و سربلندي دردنيا و آخرت را در پي دارد؛ همان كاري كه سيد الشهداء(ع)و اصحاب ايشان كردند و با قيام خود و تحمل قضاياي طاقت فرسا، عقول را متحير ساختند.
3-3: آيه : «رب السجن احب الي مما يدعونني اليه » (يوسف :33) : به موجب اين آيه حضرت يوسف(ع) تمايل قلبي خود را در صورت اختيار بين رفتن به زندان و تن دادن به خواسته ي زنان بيان نموده است نه آنكه زندان را دوست داشته باشد؛ همان گونه كه به قول علامه طباطبايي (15) امام حسين(ع) فرمود:«الموت اولي من ركوب العار و العار خير من دخول النار.» استناد ياد شده نشان دهنده چگونگي استفاده از قيام امام حسين(ع) در تفسير آيه ي ياد شده است.
آيه «فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوهم حيث وجدتموهم...» (توبه :5): به موجب اين آيه قتال با مشركين و كفار و معاندين در ماه هاي حرام مجاز نيست؛ اما در فرضي كه ايشان در ماه هاي ياد شده يا داخل حرم قتال كنند، دفع آنها لازم است؛ همان طور كه قتال امام حسين(ع)(16) در ماه محرم كه از جمله ماه هاي حرام مي باشد، صورت گرفته است.
5-3. آيه : «وَ لا عَلى الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْك لِتَحْمِلَهُمْ قُلْت لا أَجِدُ مَا أَحْمِلُكمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوا وَّ أَعْيُنُهُمْ تَفِيض مِنَ الدَّمْع حَزَناً أَلا يجِدُوا مَا يُنفِقُونَ»(توبه :92): [همچنين] ايراد و گناه محسوب نمي شود بركساني كه نزد تو [اي پيامبر] آمدند كه وسيله و مركبي براي آنها فراهم آوري و گفتي : «مركبي نمي يابم كه بر آن سوارتان كنم.» آنها با چشم گريان بازگشتند و اندوهگين بودند كه چرا توان مالي ندارند كه در راه فراهم كردن وسايل جهاد هزينه كنند.
با استفاده از آيه ي فوق (17) افرادي كه نيت خير جهاد دارند، اما به دليل نداشتن توان مالي با چشم گريان و اندوهگين باز مي گردند، ثواب
جهاد كنندگان را دارند؛ (18) چنانچه در اخبار داريم: «الراضي يفعل قوم كالداخل فيه معهم»(19)، و نيز جابربن عبدالله در خطاب به شهداي كربلا گفت: «من بفعل قوم كالداخل فيه معهم»، و نيز همو در خطاب به شهداي كربلا گفت : «من هم با شما شريك هستم.» عطيه اعتراض كرد كه آنها نفوس و اموال خود را در راه اسلام صرف كردند كه وي با تمسك به همين حديث پاسخ او را داد.
علاوه بر آن با استفاده از آيه ي مزبور گفته شده سه نوع فاعل داريم كه عبارتند از : فاعل بالمباشره و فاعل بالتسبيب و فاعل بالرضا؛ لذا قاتلان سيدالشهداء سه نوع بوده اند؛ به اين صورت :لشكر كربلا، فاعل بالمباشره، افرادي همچون شمر و امثال وي، يزيد و ابن مرجانه فاعل بالتسبيب و بني اميه و اهل شام و نواصب و امثال ايشان فاعل بالرضا دانسته شده اند.
پينوشتها:
*استاديار دانشگاه شيراز.
1.تذكره الفقهاء؛ ج9، ص 358.
2. توصيح المسائل آيت الله گلپايگاني؛ صص 485 و 559.
3. صحيفه نور؛ ج2، ص 372.
4. تحريرالوسيله؛ ج1، ص 472-473.
5. تفسيراثني عشري؛ ج11، ص 135 و اطيب البيان؛ ج11، ص 170.
6.تفسير اثناعشري و تفسير الصافي؛ ج4، ص 173 و كافي؛ ج1، ص 465.
7. تفسيراثني عشري؛ ج11، ص 135 و اطيب البيان؛ ج11،ص 170.
8.التفسير الاصفي؛ ج2، ص 734 و تفسيرالصراط المستقيم؛ ج3، ص 125 و تفسيرالمعين؛ ج2، ص 758.
9.بحارالانوار، ج14، ص 178.و ج44، ص 223.
10. البحر المديد؛ ج 2، ص 530، بحرالعلوم؛ ج1، صص 52 و 355. بيان المعافي؛ ج5، ص 131. التبيان؛ ج1، صص 131 و 172. التحرير و التنوير؛ ج3، ص 125. تفسيرابن كثير؛ ج5، ص 255 و التفسيرالوسيط؛ ج1، ص381.
11. ابن ابي الحديد؛ شرح نهج البلاغه؛ ج4، ص 56، خطبه 56.
12. آيات الاحكام جرجاني؛ ج2، ص 94.
13. تفسير اثناعشري؛ ج2، ص 65.
14. تفسير اثناعشري؛ ج12، ص 106.
15. تفسيرالميزان؛ ج6، ص 276.
16. اطيب البيان في تفسير القرآن؛ ج6، ص 178.
17. همان؛ ص 291-292.
18. همان؛ ص 292.
19. نهج البلاغه؛ كلمه قصار154.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}